سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن که حساب نفس خود کرد سود برد ، و آن که از آن غافل ماند زیان دید ، و هر که ترسید ایمن شد و هر که پند گرفت بینا گردید . و آن که بینا شد فهمید و آن که فهمید دانش ورزید . [نهج البلاغه]
 
یکشنبه 91 بهمن 15 , ساعت 5:58 صبح

بنام خداوند بخشنده و مهربان

زندگینامه

زنده یاد استاد محمد جواد شفیعیان در تاریخ مهرماه سال 1329 در شهر مشهد دیده به جهان گشود.و از سنین نوجوانی با علاقه به مطالعه گوهر علم و دانش را در خود بارور ساخته تا اینکه در سنین 18..19 سالگی در یکی از روزنامه های شهر مشهد قلم به دست می گیرد و مینویسد تا در این عرصه هم فعالیت کند و هم کار کند او پدر خود را در سنین جوانی از دست میدهد.کربلایی اصغر پدر استاد در هنگام نماز صبح در کنار حوض در حال گرفتن وضو سکته میکند و از این عالم فانی به عالم والاتر اوج میگیرد.محمد جواد در دانشگاه با استادی آشنا میشود که راه جدید و پرباری را برای او میگشاید استاد دکتر علی شریعتی که محمد جواد را به عنوان همرزم در عرصه ی علم و دانش و دوستی بر میگزیند و در کنار یکدیگر مدتی را به راه متعالی کسب و انتقال علم و دانش و راه شریعت میگذراند تا اینکه محمد جواد در دانشکده ی الهیات در رشته ی ادبیات با مدرک لیسانس در سال 1354 فارغ التحصیل گردیده وبه خدمت  سربازی میرود .و در رسته ی دینی  با درجه افسری مشغول به خدمت میشود.و بعد از خدمت سربازی دوباره به عرصه ی علم و دانش برگشته و به استخدام  اموزش و پرورش در امده و مشغول تدریس میشود.و از دوران قبل از سربازی با حضور در جلسات استاد تقی شریعتی و دکتر علی شریعتی و مطالعات دینی از سنین نوجوانی و کار در روزنامه و قلم نگاری در صفحات از سال 1352شروع به سخنرانی و سخنوری در جلسات مذهبی میکند و کم کم به عنوان سخنوری قابل در سطح شهر مشهد شناخته میشود و هر شب در مجالس مختلف مذهبی و فرهنگی سخنرانی میکند یعنی تقریبا از حمایت قابل توجه و با هجمه ی فشار مردمی ازاد میشود و در همان سالها یعنی سال 1354..1355 اولین کتاب خود را به چاپ میرساند به نام نماز عصیانی علیه شرک که با استقبال گسترده ای روبر  میشود و بعد ان هم چند کتاب دیگر تا اینکه در همان سالها با سخنرانی در جلسات مذهبی با شخصی اشنا میشود که افق های مبارزاتی و روشنگری را برای او در این راه میگشاید حضرت ایت الله سید علی خامنه ای که در یکی از سخنرانی ها با بیان اینکه واقعا محمد جواد را سخنور قابلی میبیند با خطاب به جمعیت میگویند که اگر سخنور ها و نویسندگان اینچنینی توده های مردم را به راه حقیقت روشن نمایند اگر هم چند نفر هم که باشند انقلاب های اسلامی به ثمر خواهد نشست و درخت تنومند حق و حقیقت بارور خواهد گشت.در همان سالها محمد جواد با شخصیت ها و مبارزان گوناگونی اشنا میشود و شاگردان بسیار را چه در حوزه ی علم و دانش در دبیرستان ها و چه در سخنرانی ها تربیت میکند.

انواع و اقسام تیپ های مختلف سیاسی با افکار مختلف با ایشان مناظره میکنند و در اخر هر کدام میگویند که ایشان بر حق هستند و از ادامه ی سنگ اندازی ها پشیمان شده و خیلی هایشان شاگرد ایشان و مرید این شخصمیگردند تا اینکه در سال 1359 کتاب سوره ی عصر پیامی به همه ی عصر ها و نسلها را در ان زمان با ده هزار جلد در اختیار عموم علاقمندان قرار میگیرد.و در ان سالها با تمام پست های پیشنهادی از قبیل مشاور و وزیری به بزرگی میگوید که اگر اجازه دهید من در همان شغل دبیری خدمت کنم و ان شخصیت هم که علاقه محمد جواد را به تدریس جوانان این مرز و بوم میبیند در جواب میگوید سنگر در انقلاب ما به این معناست که چه در راس امور و چه در هر جا و هدف والا و اصلی همان خدمت صادقانه خواهد بود و محمد جواد را به این امر هم تشویق میکند.چون به او اعتماد کامل داشته و اعتماد متقابل بوده.محمد جواد به همراه دوست خود کتاب دیگری را در سالهای 60 و 61 به عنوان حکومت در نگاه علی (ع) روانه بازار کتاب میکنند.که مجموعه ای است از خطبه های ان حضرت.محمد جواد در زمینه ی شعر هم ذوق سرشار و استعداد بسیار خوبی داشت و مثنوی از ادم تا خاتم را سرائید. که دست اجل و طبع بلند او که ان مثنوی زیبا را که سراسر همه از ذوق و درک بالاست کمتر به میان اورد و صد حیف از اینکه این مثنوی چاپ نشد.از استاد حدود 8 جلد کتاب یک مثنوی و سخنرانی ها به جا مانده ست.البته سخنرانی ها یک مورد تبدیل به کتاب شد ان هم سخنرانی در انستیتو تکنولوژی مشهد در بین سالهای 54 و 56 وی از نظر اخلاقی بسیار فردی خوش اخلاق و خوش برخورد متواضع و با کلام شیوا همچنان تا سالهای 77 و 78 در مجالس مذهبی مثل جلسات قران و جلسات زیادی که مریدان سخنوری وی جمع میشدند در این راه خدمت کرد.و در عرصه ی تربیت و دنش شاگردان زیادی را به آگاهی انسانی در معنای انسان واقعی و به سوی تعالی رساند.او مردی بود که حرف و عملش یکی بود و سر انجام در سال 1379 در سر کلاس درس خصوصی که در حال تدریس به

چند شاگرد بود حالش بهم میخورد و بعد از آزمایشات معلوم میشود که استاد سرطان مغز تومو رمغزی یعنی این بیماری که باعث مرگ و میر انسانهای زیادی شده ست بعد از گذشت شش ماه استقامت با همان روحیه ی بالا جان به جان افرین تسلیم مشیت الهی و پیمانه ی عمری که خدا برای هر شخصی گذاشته میشود و به عالم برتر انتقال مییابد. روحش شاد و یاد و راهش پر رهرو و گرامی باد.


یکشنبه 91 بهمن 15 , ساعت 5:57 صبح

 

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم

همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم

شدم آن عاشق دیوانه که بودم

 

در نهان خانه جانم گل یاد تو درخشید

باغ صد خاطره خندید

عطر صد خاطره پیچید

یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم

پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم

 

ساعتی بر لب آن جوی نشستیم

تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت

من همه محو تماشای نگاهت

آسمان صاف و شب آرام

 

یادم آید تو به من گفتی : از این عشق حذر کن

لحظه ای چند بر این آب نظر کن

آب ، آیینه عشق گذران است

تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است

باش فردا که دلت با دگران است

تا فراموش کنی ، چندی از این شهر سفر کن

 

با تو گفتم حذر از عشق ؟ ندانم

سفر از پیش تو ؟ هرگز نتوانم

روز اول که دل من به تمنای تو پر زد

چون کبوتر لب بام تو نشستم

 

تو به من سنگ زدی ! من نه رمیدم نه گسستم

باز گفتم که تو صیادی و من آهوی دشتم

تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم

حذر از عشق ندانم. سفر از پیش تو هرگز نتوانم ، نتوانم

 

یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم

پای در دامن اندوه کشیدم

نگسستم ، نرمیدم

 

رفت در ظلمت غم آن شب و شبهای دگر هم

نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم

نه کنی از آن کوچه گذر هم

 

 

بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم

 

 


یکشنبه 91 بهمن 15 , ساعت 5:47 صبح
یکشنبه 91 بهمن 15 , ساعت 5:41 صبح


یکشنبه 91 بهمن 15 , ساعت 5:40 صبح


   1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ